عشق در آتابای کلیشه ای نیست
به گزارش مجله گرگانلند، هنر و عشق، با مقایسه ای دور می توانند از یک ریشه سرچشمه بگیرند؛ درد. هنرمند در مقام عاشق می تواند نگاهی عمیق از خود در اثرش به جا بگذارد؛ نگاه عمیقی که از دردها، غم ها و دغدغه های او برمی شود. اما در آخر، عشق و هنر هستند که با تمام سختی ها، روح را زنده نگه می دارند.
این خلاصه افکار من در مواجهه با عاشقانه متفاوتی بود که روی پرده سینما دیدم. فیلمی که در نگاه اول به زندگی مردی می پردازد که طعم عشق را چشیده، عشق او را به دام تنهایی خود انداخته و در این تنهایی، راهی جز تحمل ندارد؛ گویی این غم تا همواره همراه او است.
آتابای، اثر متفاوت نیکی کریمی، در مقام کارگردانی، بیانگر دنیای عشق است. فیلم سرشار است از رابطه های عاشقانه سنتی و حتی امروزی، که در بافتی سنتی روایت می شود. زبان فیلم، آذری است؛ اتفاقی که توانسته به خوبی از آب در بیاید و مخاطبی که تسلطی بر زبان آذری ندارد، از خواندن زیرنویس ها، خسته نشود. دنیای عشق در آتابای کلیشه ای نیست، کاملا واقع بینانه به وجهه هایی از آن نگاه می نماید که شاید به فکر مخاطب در مواجهه با عشق نرسد.
فیلم آرام آغاز می شود، قاب ها، دیالوگ ها و تقابل آدم ها با هم، به نحوی در سیر داستانی فیلم روی هم سوار شده اند که اولا مخاطب خسته نمی شود، و لایه لایه ای بودن فیلمنامه برایش آزاردهنده نیست، بلکه شفاف شدن هر لایه از داستان، مخاطب را برای کشف لایه پنهان بعدی ترغیب می نماید.
آتابای، در اول برای مخاطب یک عاشقانه آرام است. طبیعت شهر خوی، موسیقی بی نظیر استاد حسین علیزاده، تعلیق ها و محتوایی که در لایه های پنهانی فیلمنامه قرار گرفته است؛ همه و همه برای مخاطب با ارزش است. این ارزش به جایی برمی شود که نویسنده و کارگردان این اثر، در پلان به پلان این فیلم، سعی دارد به مخاطب احترام بگذارد، که در عمده موارد هم پیروز عمل نموده است.
تمام این نقاط مثبتی که درباره اثر کریمی بیان شد، در کنار فیلمنامه هادی حجازی فر باعث شده که مخاطب پس از تماشای این درام آرامش بخش، توجهش به عشق بیشتر متمرکز شود. بازنگری به نسبت مفهومی که شاید خیلی از افراد که درگیر آن هستند، نتوانند به خوبی آنرا برای خود بازتعریف نمایند، ترسی است که فیلم بر جان مخاطب می اندازد که تکلیفش را با خودش و مفهوم عشق معین کند.
از ابتدا با شخصیتی رو به رو می شویم که از درون با خود درگیر است. رنج های بسیاری را به دوش می کشد، اما خود ساخته است و این خودساختگی باعث شده که بار زندگی دیگران را هم به دوش بکشد. روستا به دست کاظم آباد شده و او را با اینکه به تازگی ریش سفید نموده تبدیل به بزرگ این روستا نموده است.
این خودساختگی، از عشق برمی شود، عشق از او آدمی ساخته که در بزرگ ترین چالش های زندگی اش، سربلند بیرون بیاید. او در فرایند داستان دچار تحولاتی می شود که باز عشق دستان او را رها نمی نماید و به او جان تازه ای می دهد که در تقابل با غم هایش، در عین اینکه غلبه احساسات بر او بیشتر است، منطقی تصمیم بگیرد.
کاظم در سراسر فیلم درگیر چالش هایی می شود؛ تعلیق هایی که در روایت زندگی او را به نمایش گذاشته شده، کاملا برای مخاطب باور پذیر است. تحول شخصیت کاظم در فرایند فیلم، به نحوی جلو می رود که هر لحظه مخاطب را درگیر رازی پنهان که دیگر آشکار شده می نماید که همه این ها فیلمنامه را پر تعلیق نموده است.
فیلم دارای تعلیقی است که در چهار نقطه تکرار می شود. نقاط عطفی که کاظم، با عزیزان خود در فیلم ایجاد می نماید. سیگار، به عنوان موتور محرک این چهار نقطه از داستان است. کارکرد سیگار به گونه ای به نمایش کشیده شده که کاظم با هر شخصیت، به تناسب زمان، ارتباطی عاطفی با او برقرار می نماید که سیگار بهانه اصلی آنها است. گویی نویسنده می خواهد فکریتی که به نسبت سیگار است را از فکر مخاطب دور کند؛ اینکه سیگار صرفا در لحظه های سنگین زندگی کارکرد ندارد، بلکه سیگار می تواند بهانه ای باشد برای نزدیک شدن افراد به هم و شکل گیری یک عشق و محبتی دو طرفه. بهانه ای برای ارتباط بین کاظم با، یحیی، آیدین، سیما و پدرش.
فیلم ادعایی ندارد و کاملا ساده روایت می شود. شخصیت ها به خوبی وارد داستان می شوند و به خوبی می توانند تاثیر خود را بگذارند. آتابای نشان می دهد که افراد حتی با عاشق شدنشان و یک حس درونی، می توانند بر زندگی اطرافیان و حتی گستره بزرگ تری از آن تاثیر بگذارند.
منبع: خبرگزاری پانا